آی که دلم خدا خدا کردن می خواهد.
روزها و شبهای پرستاره
لحظات نابی که هرگز تکرار نمی شود!.
زمان چقدر تندتر از انتظارم می گذرد
زمانی بود که از کندی اش گلایه داشتم!
اما حالا شاید دورتر شدن از خدا
و غرقِ دنیا شدن
زمان را روی دورِ تند تنظیم کرده.
قدری کوتاه هوای شبهای اعتکاف به سرم می زند
و کمی آن طرف تر التماس های دلم برای اردوهای راهیان هیاهو می کند.
از خادمی هم حتی کوتاه آمده ام
به همان زائر شدن آرزومندم!
عمیق تر که می شوم
دستم که به هیج جا نمی رسد
دلم روضه ی مادر میخواهد از زبان یک اهلِ دل.
وای که نه عزا به عزا
بلکه هرهفته روضه گرفتن را می خواهم.
نه این هم دور است و توفیقش را به هرکس ندهند
گاه گاهی ;گوشه نگاهی
توسل های امامزاده حسن هم مرا کافی ست!
انگار برای راه یافتنم به همان شاه راه
همه ی راه هارا بسته اند.
ولی من به یک آیه ازقرآن
به یک حکمت از کلامِ امیر
و حتی به یک صلوات هم قانعم!
این بار دلم برای خودت تنگ شده
حلاوتِ لذت بردن ازخودت را دوباره به من برگردان.
ای پناهِ بی پناهان.
درباره این سایت